*** ما سه نفر ***
سلام قند عسلم
حال و احوالت چطوره؟جات خوبه عزیزکم؟
الان که من و تو تنها نشستیم و داریم با هم حرفای مامان و پسری می زنیم،بابایی سره کاره.بابا رسما کارشو توی بانک شروع کرده شازده پسر.اینم به یمن و برکت حضور توئه.فدات شم که با اومدنت توی زندگیمون،حسابی برکت و خوش اقبالی رو به من و بابات هدیه کردی.دیروز می خواستم واسه بابایی یه جشن کوچولو بگیرم،اما اینجا نمیشه قربونت برم،دعا کن که تا اردیبهشت بریم خونه خودمون و راحت شیم فندقکم.اونوقت از شرمندگی بابایی در میایم و حسابی تلافی می کنیم.
برای چکاپ این ماه هم رفتم پیش خانوم دکتر و حسابی هم ازهمه چیز راضی بود خدا رو شکر.گفت ماه دیگه برام سونو سه بعدی رو می نویسه که برم.وای که دلم داره از الان غش میره واسه دیدن روی ماهت جیگری.صدای قلبت رو هم مثل همیشه چک کرد و منم گوش می کردم و با کلی ذوق قربون صدقه ات می رفتم.نمی دونی چقدر حس قشنگیه وقتی پسر کوچولوم داره توی وجودم بزرگ میشه و هزار ماشاالله قلبش به این قشنگی میزنه.الهی همیشه تنت سلامت باشه عزیزکم.
مامان جون دیروز بهم زنگ زد و کلی حرفیدیم.قربونش برم که مدام سراغ تورو می گیره و با اینکه من بهش گفته بودم سیسمونی رو کامل نمی خوام و خودم برات خرید می کنم اما بازم تاکید می کنه که برات خودش خرید می کنه.کلی هم وسیله و لباس و حوله و ..... خریده.مرسی مامان جونی. ان شاالله آقا کیان همه مهربونیات و جبران می کنه.
اینم یه شعر واسه پسمله نازم:
من پسرم
من که از گل بهترم
پسرم من پسرم
حرفهای مادرم
نرود از نظرم
در دبستان همه را
محترم میشمرم
از خوشاخلاقی من
هست راضی پدرم