کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره
سارا جونسارا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

عزیز دل مامانی و بابایی

پسر گل یک سال و نیمه ی من

1392/10/12 18:51
نویسنده : مامان فرزانه
711 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

یه سلام به اندازه ی همه ی مهربونی خدا به گل پسر خودم و گل دختر نازم

بالاخره فرصت شد که بیام و براتون بنویسم که چه ووروجکایی شدین هزار ماشاالله. از اقاکیانم شروع میکنم که حسابی این روزا بزرگ شده :

عزیزدلم ،یه یک چند روزی هست که مریضه.از همین ویروسای عجیب و غریب که هرسال فصل زمستون یک دفعه شایع میشن هم پاش به خونه ی ما باز شد و اول بابایی و حالا هم نوبت پسر گلمه!الهی بمیرم خیلی بیتاب و کم طاقت شدی.اینقدر اذیت بودی روزای اول که وقتی می خوابیدی گریه میکردم برات.دوست ندارم وقتی بیداری اشکای منو ببینی،چون دلت خیلی کوچیکه و ناراحت میشی.تا یکی دو روز هرچی میخوردی بالا میووردی،احساس خفگی بهت دست میداد و زور میزدی و سرخ میشدی! اونوقته که یه مادر همه وجودش میلرزه برای اینکه جیگرپاره اش حالش بده! همون نیمه شب که حالت بد شد فوری بردیمت بیمارستان تخصصی کودکان.از شانسمون دکتر خودت اونجا شیفت بود،برات دارو نوشت و الان که 3 روزه میگذره حالت خوب شده.فقط یکم بینی کوچولوت کیپه!اونم کم کم باز میشه.از خدا می خوام تنت همیشه سلامت باشه.الهی به حق امام رضا که امروز شهادتشه ،خدا همیشه حافظتون باشه فرشته های زندگی من.

 

از مریضی که بگذریم،هفته پیش واکسن یک سال و نیمگیتو زدیم.قربونت برم مثل همیشه ،مثل یه شیرمرد گریه نکردی و فقط یه جیک کوچولو زدی وقتی سوزن رفت تو پاهات.به لطف خدا هم تب نکردی ،فقط یکم راه رفتنت سخت شد همون روز که با حوله گرم گذاشتن خوب شد.قربونت برم وقتی می خواستی بلند شی و راه بری دست کوچولوتو میذاشتی رو پات و میگفتی اوف!!! یعنی مامان اوف شده!

تو این چند وقت که نتونستم برات بنویسم حسابی دندون هم در اوردی.الان 4 تا آسیاب هات در اومدن .هم پایین هم بالا.الان 14 تا دندون داری.جویدن راحت شده برات و خیلی راحت میتونی غذاتو بجوی.

حسابی شیطون شدی،از در و دیوار بالا میری.نه اینکه این یه تشبیه باش ،نه! واقعا از هرچی سر راهت باشه بالا میری.از میز تلوزیون میگیری و میری روش،رو مبلا بالا و پایین میپری و میری رو میز ارایش مامان!!! این یه مورد خیلی برام شوکه اور بود.هرروز خدا باید ببیمت بیرون.عاشق فروشگاه سرکوچمون هستی.هر وقت از کنارش رد میشیم حتما باید بریم توش و شما یه گشت بزنی وگرنه اینقدر گریه میکنی و خودتو میزنی به در رو دیوار که حد نداره.این چند روز هم که حالت بد بود و خواب نداشتی نیمه شبا گریه میکردی  و مجبور میشدیم برای اینکه گل پسرمون ارم شه ببریمش ماشین گردی.یعنی خواب به چشمای ما این چند شب حروم بود.فدای سرت عشقم.تو حالت خوب باشه،من و بابا همه جوره در خدمتیم.همیونطور که بابا 48 ساعت به خاطر تو نخوابید.خیلی سخت بود،با اون وضع تو همش بغلت میکرد و میگردوندت.منم که سارا فسقلی تو شکممه و نمیتونستم بغلت کنم.فدات بشم الهی.

اوداد (افتاد)

الو

بله

بدیم (بریم)

نینی

بیپ بیپ (ماشین)

 کلمه هایی هستن که به دایره لغاتت اضافه شدن.

پسر عزیزم ،هررزو بزرگتر میشی و برای خودت مردتر،من و بابا عاشقت هستیم ،با اینکه شیطونیات زیاده و گاهی وقتا بدقلقیت هم زیاده ولی تو و سارا عزیزای دلمون هستین.خدارو هزار بار شکر کردن برای دادنتون به ما خیلی کمه.همه عمر شکر کنیم بازم در برابر این محبت و لطف خدا قاصریم. فقط از خود خدا می خوام همیشه حافظ و پشتیبانتون باشه.تنتون سلامت و لبتون خندونو جیباتون پر پول!


سارای مامان،فرشته ی ناز و کوچولوی من که حسابی این روزا اذیت شدی،قربونت برم الهی که همش با ورجه وورجه کردنت می خوای بگی که هستی و حواست بهمون هست.قربون دست و پاهای کوچولوت برم که با لگد و مشت میوفتی به جون شکم من و حسابی مامان و میزنی.تقریبا یک ماه به اومدنت مونده.شاید هم کمتر.بی صبرانه منتظرم تا دخمل زمستونیم به دنیا بیاد و داداشیشو از تنهایی در بیاره.فدات بشم گل دخمل مامان.

حلول ماه ربیع الاول و به دو تا عسلای مامان تبریک میگم.الهی همیشه زندگیتون شادی و عید باشه.

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان سامیار
12 دی 92 22:58
ای جونم ایشالا خدانگهداردوتافرشتت باشه عزیزم ماشالا به کیان جونم ایشالا گل خانومی به سلامتی دنیا میادوخاله برای هردوشون پیام میذاره ایشالا