کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
سارا جونسارا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

عزیز دل مامانی و بابایی

زیباترین شب یلدای من

1391/10/2 0:25
نویسنده : مامان فرزانه
199 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز شب یلدا بود.بلندترین شب سال.امسال شب یلدای من و بابا رنگ دیگه ای داشت.به جرات میتونم بگم زیباترین شب یلدای ما بود.اونم به خاطر حضور تو گل پسرم.

کیانم

شب یلدای امسال شور و شوق دیگه ای داشتم.نمیدونی اینقدر شیرین و خواسنی هستی که من و بابا روزی هزار بار خدا رو به خاطر دادن تو به ما شکر میکنیم.الهی 120 شب یلدای قشنگ رو به شادی و سلامتی سپری کنی عزیز دلم.

دیشب رفتیم خونه آقاجون اینا.حسابی برای خودت دلبری میکردی.قربونت برم که خونه رو با سرو صدا و خندهات گذاشته بودی سرت.تو هی شیطونی میکردی و بابا بزرگت هی قربون صدقه ات میرفت.خیلی کیف میکنه تو رو میبینه.خودمونیم تو رو حسابی دوست داره.چون تو اولین نوه و تنها نوه ی پسریش هستی فعلا.... اما بازم جای خودت رو داری.

مامان جونی(مامانه مامان) با اینکه ازمون دوره ولی زنگ زد و توصیه کرد از هندونه شب یلدا بهت بدمحتما.قربون دستش برم که برای عیدی هم فرستاد... خوش به حالت با این مامان جونی مهربون که اینهمه دوستت داره.شیطونکم هنوز کاملا نمیشینی و با کمک بالش که پشتت می ذارم میشینی.عجله ای نیست .تنت سلامت.همه این اتفاقای قشنگ یکی یکی میوفته و کم کم میشینی و بعد دندون در میاری و بعد....

عادت کردی بغلم بخوابی.اما نشسته.نیازی به راه بردن و بغل کردن سرپایی نیست،مثل فرشته ها تو بغلم لم میدی و یکم می می می خوری و بازی میکنی و می خوابی.تازه گیا بیدار که میشی اگه ببینی من یا بابا هنوز خوابیم و چشمامون بسته است تو هم آروم چشمای نازت رو می بندی و می خوابی.اینو من و بابا چند بار زیر چشمی تست کردیم.قربون تو شازده برم که اینهمه مهربونی.

از شاهکارای شیطونی و شیرینکاریات اینه که انگشت پاتو می خوری.تا دهنت پاتو میگیری و میاری بالا و می خوری.بابا عاشق این حرکتته!!!!!!!!!!!!!

چند روز پیش با بابایی رفتیم شهر کتاب و یه عالمه کتاب برات گرفتیم.خود وروجکتم یه عروسک دست کرده بودی برداشته بودی...ههههههههههه

عکساشون رو حتما برای میذارم قهرمان من!

 

دوستت داریم و اولین شب یلدات رو بهت تبریک میگم فدات شم.


 

اینم یه شعر قشنگ :


سی ام آذره و یک  شب زیبا

یه  شب بلند به اسم شب یلدا

 

شب شب نشینی و شادی و خنده

شبی که واسه ی همه خیلی بلنده

 

همه ی اهل خونه خوشحال و خندون

آجیل و شیرینی و میوه  فراوون

 

شب قصه گفتن و یاد قدیما

قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما

 

شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره

جای پاییز رو زمستون می گیره

 

ننه سرما باز دوباره برمی گرده

کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده


ننه سرما هم از راه رسید.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سامیار
7 دی 91 23:43
یلدات مبارک قشنگ خاله ایشالا سالیان سال کنارمامان وبابایلداروجشن بگیرین میبوسمت آقا کیان جون


مرسی خاله جون .بوس برای خاله و سامیار جووووووووووون