کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
سارا جونسارا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

عزیز دل مامانی و بابایی

4ماهگی و اولین سفر

1391/8/18 14:39
نویسنده : مامان فرزانه
200 بازدید
اشتراک گذاری

 

niniweblog.com

سلام گل پسرم.

اگه الان از مامان شاکی باشی حق داری اونم فقط بخاطر اینکه اینسری وبلاگتو بافاصله ی خیلی زیادی آپ کردم.اما وروجک مامان این تاخیر بخاطر سفر مشترکمون به تهران بود.قربونت برم اولین سفرزندگیتو تو3ماهو22روزگی به تهران داشتی.الهی من قربونه اون دستایه کوچولوت برم که برایه اولین بار سوار هواپیما شدی.وای وای از پرواز بگم که حسابی توهواپیما گریه کردی.همه مهماندارا هرکاری میکردن نتونستن آرومت کن اما وقتی سرمهماندار اومدو بغلت کرد آروم شدی و توبغلش خوابت برد.

خلاصه شازده پسرمن ساعت 2 به تهران رسیدیم و بعد اون همه ترافیک و اینو اونور شدن ساعت3رسیدیم خونه مامان جونینا.خاله فاطی هم اولین کسی بود که اومد پیشوازت.

فدایه چشمایه خوشگلت برم ماشاالله هزار ماشاالله تا مامان جون و خاله رو دیدی زدی زیر خنده و شیطونیات گل کرد.دایی علیرضا و خاله فیروزه هم یکی دو روز بعد از دانشگاهاشون که تو شماله اومد تهران تا تورو ببینن.

داری حسابی بزرگ میشی ماشاالله.کاملا غلت میخوری،بلند بلند قهقهه میزنی،اسباب بازیاتو محکم تو دستات میگیری و به هیچکس نمیدی(خسیسیت به  داییت رفته).موهایه سرت حسابی در اومده دیگه اون کله کوچولوت حسابی پراز موهایه سیاه شده ای من قربونه موهایه خوشگلت برم.

واکسن4ماهگیتم باخاله فاطمه رفتیم زدیم.اینبار که سوزن رو زدن به پات فقط یه کوچولو نق زدی،شیرمردی دیگه.الهی همیشه تنت سلامت باشه نفسه مامان.کلا قراره یک ماهو نیم خونه مامان جونینا بمونیمو بابایی بیاد دنبالمون.ماچ


الانم مثه فرشته ها تو اتاقه دایی علیرضا خوابیدی.

 

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)