کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
سارا جونسارا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

عزیز دل مامانی و بابایی

تو زیباترین گل برای منی...

1391/7/17 23:46
نویسنده : مامان فرزانه
313 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به قند عسلم.سلام به عزیز دلم

قربونت برم من الهی.کیانم ،پسرم دیروز 100 روزه شدی...الهی تولد 100 سالگیت شازده پسرم.خدا رو شکر برای دادنت به ما.برای این نعمت زیبا.شکر و سپاس به خاطر داشتن تو.فدات شم نمیدونی چقدر این روزا شیرین شدی...صبح ها تا چشمای خوشگلت و باز میکنی و صورتمو نگاه میکنی بهم میخندی.منم دلم غش میره برای خنده هات.بعد شروع میکنی به دست و پا تکون دادن که یعنی منو بغل کن.منم که منتظرم فقط شما امر کنی.دربست در اختیارتم جیگمیلم.

کارای زیادی یاد گرفتی که انجام بدی.دست هاتو مشت میکنی و می خوری.یه جور هم ملچ مولوچ میکنی که به قول بابا انگار داری خوشمزه ترین خوراکی دنیا رو میخوری...اونموقع هست که محکم بغلت میکنم و دستای کوچولوت رو تند تند می بوسم و تو هم برام می خندی.دیروز برای اولین بار قهقهه زدی.وای که من ذوووووووق کردم حسابی.از شکمت تند تند بوست میکردم تا گردنت.تا میرسیدم به گردنت یه بوس گنده میگرفتم و تو قهقهه میزدی.الهی همیشه لبت خندون و دلت خوش باشه پسرم.گردنت رو تقریبا دیگه ثابت نگه میداری ولی یکم خسته میشی و سرت و میزاری رو شونم.صداهای خوشگلی از خودت درمیاری.منم اداتو در میارم و انگار توی دنیای تو صداهایی که در میارم همشون یه جور صحبت کردنه و معنی داره.چون تو هم با خنده جوابمو میدی و ماشاالله مدام از خودت صداهای بامزه در میاری وطوری که دایی و خاله و مامان جونی هرروز زنگ میزنن و میگن گوشی و بگیرم جلو دهنت تا صدای نازت رو بشنون.ماشاالله تو هم کم نمیاری و شروع میکنی.تازه گیا هم که تا گوشیو میگیرم جلو دهنت با دستات می خوای گوشیو بگیری و اگه بهت ندمش قهر میکنی و صورتت رو بر میگردونی.ناقلا شدی دیگه.

عاشق رقصیدنی.روزا اهنگ میذارم و برات میرقصم.تو هم هی دستاتو تکون میدی و می خندی.اونوقته که مامانی میادو از لپات یه بوس گنده میگیره.خیلی خیلی عزیزی برامون.روزایی که بابا خونه هست که جنابعالی از خواب میوفتی و همش می خوای با بابا بازی کنی.اگه بابا فقط یه لحظه حواسش نباشه شروع میکنی به صدا در اوردن . بابایی هم ذوق میکنه و شروع میکنه به بازی با گل پسرش.عصرا تا بابایی از سرکار میاد و کلید میندازه به در و میاد داخل ،صورتت و برمیگردونی سمتش و بهش میخندی.اونوقته که به قول بابایی خستگی تمام روزش یه باره در میره.

نفسم...

امروز هم یه روز مهمه... روزت مبارک عزیزم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سامیار
23 مهر 91 12:15
100 روزگیت مبارک قشنگم قربون این گل پسرخاله بشه هزارماشالا


مرسی خاله جوووونم