کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
سارا جونسارا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

عزیز دل مامانی و بابایی

کیان 1.5 ماهه ی من

1391/5/21 13:37
نویسنده : مامان فرزانه
1,462 بازدید
اشتراک گذاری

روزا دارن میگذرن و من هرروز عاشقتر میشم.عاشق فسقلی که خدا بهمون داده.

کیانــــــــــــــم،پسرم سلام

قربونت برم که داری بزرگ و بزرگتر میشی.هرروز دارم تغییرات و توی وجوودت میبینم.شیطون و بلا هم که هستی.کارایی می کنی که منو بابا داریم شاخ در میاریم.آخه دو روز پیش بعد از ظهر که 3 تایی لالا کرده بودیم وقتی بیدار شدم دیدم به پهلو برگشتی و خوابیدی.زودی بابا رو بیدار کردم تا ببینتت.ای جووووونم که مثل فرشته ها خوابیده بودی.وقتی شیر می خوری به من نگاه می کنی و هی دست از شیر خوردن برمیداری و بهم می خندی.

عادت کردی من مدام قربون صدقه ات برم،وگرنه شیر نمی خوری و همینطور ثابت می مونی.کافیه فقط یه دقیقه دیرتر برسم بهت و بغلت کنم و بخوام بهت شیر بدم اونوقت باهام قهر میکنی و تو بغلم هی داد میزنی ،بابایی میاد و بغلت میکنه و آروم میشی.منم باید بیام و هی دستای کوچولوتو ببوسم تا باهام آشتی کنی.آق و اوق می کنی و من ذوق میکنم با شنیدن صدای قشنگت.یه چندباری هم با صدا خندیدی!!!!که من و بابا کلی تعجب کردیم.

فدات شم چندروز پیش بابایی خودش گرمش بود وقتی تورو بغل کرد فکر کرد تو تب کردی!من هی میگفتم تب نداری و بابایی هی میگفت چرا تب داری.خلاصه اینقدر جو داد که بردیمت دکتر.دکتر هم گفت هزارماشاالله سالم سالمی و هیچیت نیست.وزنت هم کرد گل پسرم.خدا رو شکر که داری بزرگ میشی.

توی 42 روزگیت عزیزم 5 کیلو شده بودی.قربووووووووووووووونت برم.الهی همیشه تنت سلامت باشه عزیزم.

یه چندتا عکس برات میذارم تا تغییراتت و ببینی وببینی که چطور داری بزرگ میشی عزیزم.

خیلی خیلی دوستت داریم فرشته ی کوچولوی خونمون.

(اینجا 25 روزته عزیزم)

 

اینجام که مثل فرشته ها خوابیدی 40 روزته عزیزم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامی محمدمهدی
21 مرداد 91 13:48
اینم یه بوسبرای نی نی ملوس



مرسی عزیزم
مامان سامیار
23 مرداد 91 13:24
ای جونننننننننننم خاله قربون شما فرشته ناناز بشه که خوردنی شدی کیان خان
سلامتی شما آرزوی ماستبوس برای مامان وپسری


مرسی خاله جوووووووووووووونم.دوستت دارم خاله مهربونم.بووووووووووووس واسه لپای سامیار جونی و خاله جونی
مامان میترا
23 مرداد 91 18:26
درود
مبارکه قدمش
بالاخره اومد و مامان باباش رو دلشاد کرد
خدا نگهش داره


مرسی خاله میترا جون
مامان مهدی یار
25 مرداد 91 10:54
سلام خاله جون چشم حتما سر فرصت عکساشو میذارم شما هم کیان رو از طرف ما ببوس
دخمل مهربون
1 شهریور 91 18:05
وای خدااااااااااااااااا به دنیا اومد ؟؟

وایییییی باورم نمیشه خیلی نازه

خدا حفظش کنه
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

وای ذوق کردم


فدات شم عزیزم.بووووووووووووووووس