احساس زیبای مادر و پدر شدن
سلام کوچولوی مامانی
الهی قربونت برم که مثل یه ستاره ی کوچولو نشستی توی دل مامانی و داری روز به روز بزرگتر می شی ماشاالله. دو روز پیش مامانی جواب آزمایشش روگرفت و خانوم دکتر بهم گفت که چهار هفته هست که اومدی توی دلم و خدا تورو به ما هدیه داه.ای جانم...فدات بشم الهی.
راستش فقط من و بابایی بودیم که می دونستیم و خیلی خوشحال بودیم .مامانی روش نمیشد به مامان بزرگات بگه دارن نوه دار میشن.به خاطر همین اول به خاله فاطمه زنگ زدم و گفتم.خیلی خوشحال شد و خاله فیروزه و مامان جون گوشی و گرفتن و زودی وجود تورو تبریک گفتن.نفس مامانی دیگه،همه دوست دارن عزیزم. بعد به عمه آزاده زنگ زدم و گفتم.از خوشحالی یه دادی کشید که خنده ام گرفت.آخه میدونی عمه ات خانم آرومیه و تا حالا ندیده بودم از خوشحالی داد بزنه!!! بعدش گفت بیاین دنبالم که بریم خونه آقاجونت اینا که به هم بگه.بابایی هم یه جعبه شیرینی خرید و راه افتادیم.تا رسیدیم خونه عمه آزاده ات چنان مامانی و بغل کرد و قربون صدقه ی تو میرفت که کلی ذوق کردیم جفتمون،بین خودمون بمونه نفس مامان.بعدش هم خونه ی آقا جونت اینا تا مامان جونت و عمه ندا فهمیدن از خوشحالی اشکشون در اومد و ذوق کردن.آخه میدونی کوچول موچول من تو اولین نوه ی پسری هستی.اونم بابایی که خیلی خیلی عزیزه.مثل تو قربونت برم.بعدم دایی علیرضا و عمو میلادت فهمیدن دیگه.نفس مامان فرزانه و بابا حامد زودی توی دل مامانی غذا بخور و تند تند بزرگ شو که دلمون می خواد هرچه زودتر بیای بغلمون و دستای کوچولوت رو ببوسیم عزیزم.الهی فدات بشم که حس مادر بودن و پدر بودن رو به من و بابایی هدیه کردی.تو بزرگترین و باارزشترین نعمتی هستی که خدا به ما هدیه کرده.الهی به حق عظمت و بزرگیش صحیح و سالم به دنیا بیای و زندگی رو قشنگتر از اینی که هست بکنی واسه مامانی و بابایی.
یادگاری:کوچولوی دوست داشتنی تو اولین نوه توی خانواده ی مامانی هستی و سومین نوه توی خانواده پدری.خدا حافظت باشه عزیزم.