***فتبارک الله احسن الخالقین***

نمی دانم وقتی بزرگ میشوی و نوشته های مادرت را می خوانی چقدر صداقت حرفایم را درک میکنی.همه آرزویم این است که اینقدر مادر خوبی برایت باشم که وقتی به چشمانم نگاه میکنی عشقم را به خودت ببینی.ببینی که مادرت چگونه تو را عزیزدل می خواند .ببینی که پدرت اینقدر تو را دوست دارد که خستگی 15 ساعت کار در روز را برای خوشبختی و آسایش تو به جان می خرد.نمی دانم آن روزها چطور پسری هستی.اما همه آرزویم این است که اینقدر خوب باشی که با افتخار از بودنت سخن بگوییم.و در هر کلام بگوییم:

***فتبارک الله احسن الخالقین***

--------------------------------------------------------------------------------------------------

نمی دانم روزی که تو به لطف خدا طعم پدر شدن را میچشی من در کنارت هستم یا نه! اما می نویسم که بدانی خوشحالم که آنوقت درک میکنی پدرت چقدر از داشتنت خوشحال است و تو همه ی عشقی که یک پدر به فرزندش را داردحس میکنی و آنوقت می فهمی وقتی از نگرانیت اشک در چشمان پدرت جمع میشد ،همه حقیقتی شیرین بود که به آن حس پدر به فرزند می گویند.پس بر دستانش بوسه بزن،احترامش را همیشه داشته باش.رفیقش باش و آنقدر که شایسته ی یک پدر عاشق است دوستش داشته باش.

--------------------------------------------------------------------------------------------------

پسرم ،دلبندم

تمام مردی این است که به هیچکس نامردی نکنی.پس همیشه مرد باش.

------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام فندقکم.

نمی دونم چرا یهو دلم خواست برات بنویسم و یکم حرفای جدی بزنم.آخه از دیروز که صورت ماهتو توی سونو سه بعدی دیدم،عاشقتر شدم.حتما خنده ات میگیره ولی باور کن خیلی خیلی شیرینی.

دیروز وقت سونو سه بعدی داشتم عزیزکم.بابا با اینکه خیلی دلش می خواست بیاد ولی نتونست،آخه فداش بشم بازرس اومده بود بانک و اونم که صندوق کل دستش.نتونست بیاد.ولی از وقتی رفتم تو،هی زنگ می زد و سراغت رو میگرفت.الهی قربونت بشم که اینقدر نازی که هرچی نگاهت می کنم سیر نمیشم.خلاصه آقای دکتر انبیایی حسابی براندازت کرد و با خنده های من خنده اش میگرفت.حسابی برای خودت مردی شدی دلبرکم.فکر کنم یه 25 دقیقه ای طول کشید.تمام انگشتای کوچولوت رو می شمردم و خدا رو هزار بار برای دادنت،سلامت بودنت شکر می کردم.صورت نازت که نگوووووووووووو، اگه دم دستم بودی قورتت می دادم خوشگلم.دکتر هم که حسابی سرش شلوغ بود گفت عصر بیا که سی دی عکسات و با جواب سونو رو بگیر.عصر با بابایی رفتیم و گرفتیم.آقای دکتر سه تا از خوشگلترین عکساتو برام چاپ کرد و بهمون داد.بعد بهم گفت حتما قابشون کن و نگهشون دار.بابا که دل تو دلش نبود زودی عکساتو نگاه کرد و خنده ای که روی لبش نشست اینقدر شیرین بود که می شد خوشحالی و کیف کردن و توی صورتش دید.عزیزم شبیه بابایی.صورت تپلی و گرد،بینی و لبای خوشگل.همین حالام که می نویسم چشام خیس اشک شدن عزیزکم.خدا رو شکر شکر شکر برای اینهمه خوبی به من.الهی همه ی چشم انتظار هارو شاد کن و نی نی سالم توی دل همه بذار.الهی آمین.

فیلمی هم که ازت برامون گذاشته دکتر،اینقدر با مزه است.اول دستات و جلوی صورت نازت گرفته بودی و بعد که دکتر یکم به شکمم ضربه زد حسابی شاکی شدی و دستاتو از جلو صورتت برداشتی و حسابی وول خوردی بعد انگشتتو کردی توی دهنت.قربونت برم شکموی منی تو.بعد هم حسابی دهنت رو باز و بسته می کردی.شاید داشتی با مامانی حرف میزدی عشق کوچولوی من.

چندتا از عکساتو برای مامان جونی ایمیل کردم.آخه از صبح منتظر بود صورت نوه ی گلش رو ببینه.فداش شم که بعد که ایمیل کردم زنگ زد و قربون صدقه ات میرفت.خاله فاطمه و فیروزه و دایی علیرضا جونت هم حسابی کیف کرده بودن.خاله هات می گفتن خوشگلی.ای جااااااااااااااااااااااااانم.

از طرف خانواده بابایی هم عمه آزاده و عمو میلاد و شوهر عمه آزاده ات فیلم و عکساتو دیدن.عمه آزاده ات هی می خندید و قربون صدقه ات می رفت.

خلاصه دلبری می کردی برای خودت فنچولم.بابایی که حسابی کیف می کنه،آخه گل پسرش شبیه خودشه.هی هم نگات می کنه.قربون جفتتون برم.خدایا برای داشتن همسری به این خوبی ،داشتن پسری به این نازی ازت ممنونم.روزی هزار بار باید بگم:

***فتبارک الله احسن الخالقین***

---------------------------------------------------------------------------

یادگاری:طبق سونو گرافی الان توی هفته 27 هستی عزیزم.27 هفته و 3 روز.حسابی برای خودت وول بخور و غذاهایی که مامان می خوره رو بخور که تپل مپل بشی و بیای بغلمون.

****عاشقتیییییییییییییییییییییییییییییییییییم کیان کوچولو****