کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره
سارا جونسارا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

عزیز دل مامانی و بابایی

عشق که میگن یعنی تو....

1392/9/1 17:20
نویسنده : مامان فرزانه
596 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم ،عمـــــــــــرم

سلام

شاکی،دلخور یا ناراحت باشی حق داری.ببخشید عزیزدلم.برای اینکه وبلاگتو دیر به دیر اپ میکنم.به مامانی حق بده،این روزا آبجی کوچولوت حسابی داره بزرگ میشه و مامانی واقعا سختشه که بشینه پشت نت.از یه طرف هم خود شما روز به روز داری بزرگ و بزرگتر و شیطوتر میشی.منم باید همش مراقب باشم و حواسم بهت باشه.

ماه محرم از راه رسید و پسر گل من برای سال دوم سقاپوش امام حسین شد.الهی قربونت برم که برای خوت حسابی مردی شدی.بردیمت بیرون و مراسم تعزیه و میدی.همش می خواستی بمونی بیرون ولی نمیشد.وقتی می خواستیم بیایم خونه حسابی کج خلقی میکردی و از دستمون فرار میکردی.ماشاالله  تند تند میدوی .ما هم باید دنبالت بدوویم.بیرون که میری خیلی اجتماعی هستی.همش دوست داری بری با بچه ها بازی کنی.مثلا کافیه ببینی بچه ها دارن فوتبال بازی میکنن.همچین میری بینشون و دنبال توپ میکنی که انگار همس و سال اونایی.فدات بشم که اینقدر شیطون و اجتماعی هستی.فروشگاه یا مغازه بریم کلا یه جا بند نمیشی.میری برای خودت تاب میخوری و وقتی داریم حساب میکنیم میبینیم ای دل غافل،شازده پسرمون برای خودش کلی نام نام (به خوراکی میگی نام نام) اورده که پدر محترم حساب کنن.به قول بابا میگه برات باید عابربانک بگیره.از اونایی هستی که تا فسقلی هستی ازمون پول تو جیبی می خوای.ای من فدای تو شیرمرد خودم برم.

یاد گرفتی برای خودت تند تند حرف میزنی.بعضی وقتا بینشون یه چیزای واضح هم میگی ولی درکل خیلی بامزه صحبت میکنی.مثلا چند روز پیش اومدی بهم میگی:ماما اب بده یا ماما بیا...

تا یه حیوون میبینی میگی جیجی،گاهی وقتا دلت میمی می خواد و میای بغلم و هی میگی ماما میمی!! اونوقته که دلم ریش میشه که ای خدا پسرمو از شیر گرفتم دلش میمی می خواد.حسابی رقاص شدی.اهنگ تا پخش میشه برای خودت قر میدی.منو بابا هم همش قربون صدقه ات میریم.هروقت دلت بخواد بری بیرون،میری خیلی قشنگ لباساتو از کشوت میاری و تازه کفشتو هم از جاکفشی برمیداری که بریم بیرون.

این روزا هم باز یکم کم اشتها شدب.اونم به خاطر دندونته.داری 4 تا دندون با هم در میاری.دو تا دوتا همزمن میزنن بیرون.خیلی هم اذیت میشی و بی تابی میکنی.شبا نمی خوابی و گریه میکنی.همش می خوای ببریمت بیرون با ماشین و تاب بخوریم تا خوابت ببره.بابا هم با اینکه خسته هست ولی پسر گلمو میبره بیرون و تا اروم بشه.مرسی همسر مهربونم.

چند روز پیش هم باب بابا رفتیم رشد تا برا یاقا کیان یه سری وسایل اموزشی بگیریم که دیدیم گل پسرمون توپ ب بغل داره میاد سمتون.برای خودت یه توپ هم برداشتی.کلا الان 10 تا توپ داری که به قول بابا همشون هم دلتو زود میزنن.

ابجی سارا هم داره حسابی برای خودش وول می خوره و بزرگ میشه.تا چشم رو هم بذاریم بهمن ماه میشه و پرنسسمون دنیا میاد ان شاالله.قربونت برم که هوای مامانی و داری.وقتی یه چیزی می خوری میاری و به منم با اون دستای کوچولوت خوراکی میدی.خوش به حال من و بابا که همچین پسری داریم و خوش به حال سارا جونمون که همچین داداش مهربونی داره.الهی خدا همیشه پشت و پناه و حافظتون باشه.

الانم برم که داره کم کم سارا قلمبه به مامان لگد میزنه..فکر کنم خسته شده از بس نشستم.

دوستتون دارم یه عالمه.بــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس

پسندها (1)

نظرات (2)

مامانه بهار
3 آذر 92 14:54
ای جاااااااااااااااااااان .. ماشالله به پسر شیطون .... انشالله که آبجیت هم به سلامتی بیاد پیشتون
خاله فاطی
8 دی 92 14:44
ای جووووووووووووونم...خالت فدات بشه شیطون بلایه خاله...:x:x:x سارا فسقلی پرنسس خاله قربونت بشه.. عاشقه جفتتوووووووووونم که:x:x:x