6 ماهگی گل پسرم
سلام پسر گلم
سلام به تک تک ثانیه های زندگیت.
شاید بیشترین دلیلی که باعث شد امروز برات بنویسم اینه که یه دفعه احساس کردم خیلی کم برات نوشتم.دلم می خواد وقتی بزرگ شدی این وبلاگ برات مثل یه دفتر خاطرات باشه پر از حرفای مادرت.
الان کنارم دراز کشیدی و با بیحالی چشات و دوختی به من.بمیرم برات که این روزا بی حالی.بی قراری. بردمت دکتر و گفت برای دندونته.ازش خواستم برات ژل بی حسی لثه بنویسه ولی دکتر گفت می نویسم ولی بهتره نزنی.چون تمام فک رو بی حس میکنه.منم که دل ندارم ،موندم تو دو راهی.شاید یکمی اذیت بشی ولی این روزا هم میگذره و مرواریدای قشنگت میان بیرون و راحت میشی عزیزدلم.
بزرگ شدی.داری یواش یواش مرد میشی بزرگ مرد کوچک.دیگه میشینی.دسی دسی یاد گرفتی و تا آهنگ پخش میشه دسی دسی میکنی.قربون دستای کوچولوئه تپلیت برم. الهی.عاشق توپ کوچولوهای پارچه ایت هستی.تا میدم دستت هی پرت میکنی اینور و اونور.. بعد قل می خوری و میری برمیداریشون.نمی دونی چقدر روزای زندگیمون رو قشنگ کردی.خدایا هزاران بار شکرت.شکرت شکرت.
سورپرایز ویژه ی این ماه اینه که بابا میگی.قشنگ به صورت بابات نگاه میکنی و میگی بابا.... نمیدونی بابات چقدر ذوق کرد برای اولین بار صداش زدی.اولا فکر میکردم فقط تلفظ میکنی و نمیدونی بابا یعنی کی! ولی چند بار ازت پرسیدک کیان بابا کو؟؟؟ اونوقت تو صورتت رو چرخوندی سمت بابا... من فدای پسر باهوشم برم.
دوستت دارم پسرم.به اندازه ی مهربونیه خدا که اندازه نداره.
تمام آرزویم این است ،به تمام آرزوهایت برسی ...